چرا دختران فرار میکنند؟
خانم دکتر راهب، در زمینه دختران فراری مطالعات زیادی داشته است. گذشته از تحصیلات آکادمیک، تجربه مددکاری در مرکز امیدوار، سرپرستی مرکز ارشاد و سرپرستی مرکز مداخله در بحرانهای اجتماعی را هم دارد. برای همین، سراغ ایشان رفتیم تا از دید کسی که سالها با دختران فراری از نزدیک کار کرده، در مورد آنها حرف بزنیم.
اول هم روی یک نکته تأکید کرد: «باید دختر فراری را از فرد مجرم جدا کنیم. بهرغم اینکه ولگردی خودش جرم است اما نمیتوانیم بگوییم هر دختری که فرار میکند، مجرم است. یا اینکه بخواهیم دختر فراری و زن روسپی را یکی کنیم. این درست نیست».
چرا دختران فرار میکنند؟
یک عده به خاطر فقر اقتصادی شدیدی که در خانواده آنها وجود دارد و به دلیل برآورده نشدن نیازهایشان فرار میکنند. این دخترها فکر میکنند با فرارشان میتوانند امکانات بهتری را از جامعه بگیرند.
بعضی دخترها اغفال میشوند یا به خاطر بسته بودن خانواده، فرار میکنند؛ یعنی دختری با پسری دوست میشود و خانواده به هیچ عنوان آن را نمیپذیرد. دختر در محل یا شهری که زندگی میکند، برچسب میخورد و احساس میکند دیگر راهی ندارد جز اینکه از خانه فرار کند.
یکی دیگر از دلایل فرار، آشفتگیهای خانوادگی است؛ تعارضات خانوادگی، خانوادههای طلاق، خانوادههایی که پدر معتاد است، مادر معتاد است، پدر زندانی است، مدیریت خوبی در خانه وجود ندارد، وجود ناپدری، وجود نامادری و چیزهایی مثل اینها. تعارضات خانوادگی و آشفتگیها، یکی از مهمترین علتهای فرار است.
ایران هم وجود داشته باشد، بحث ناامنی در خانواده است؛ یعنی در خانوادهای که دختر مورد سوءاستفاده جنسی پدر یا برادر قرار گرفته یا احساس میکند که ممکن است این اتفاق برایش بیفتد. ما موردی داشتیم که خودش و خواهر کوچکش به دلیل این ناامنی از خانه فرار کرده بودند. خیلی از این بچهها در سن کم فرار میکنند و سیستمهای حمایتی را نمیشناسند. به همین دلیل، پناه میبرند به اولین کسی که در کنارش احساس امنیت بکنند. این اولین نفر ممکن است مردی باشد که آنها را بدتر دچار آسیب کند.
عامل دیگری که برای فرار دختران ذکر میشود، اختلالات روانی یا عقبماندگی ذهنی در سطح مرزی است. در تقسیمبندی بچهها، از نظر هوشی یک گروه عقبماندههای ذهنی هستند و یک گروه بچههای مرزی که مرز عقبماندههای ذهنی و بچههای سالم هستند. بچههای مرزی، خیلی زود فریب میخورند. چهرهشان هم نشان نمیدهد که مشکل دارند اما به لحاظ هوشی طوری هستند که خیلی سریع تحت تاثیر قرار میگیرند.
دختران فراری که در تهران بازداشت میشوند، خیلیهایشان دخترهایی هستند که در شهرستانها یا حتی روستاها زندگی میکنند. گاهی اوقات، باندهای فساد در شهرستانها جا میگیرند و خیلی راحت دخترهای یک شهرستان یا روستا را راهی تهران میکنند. بعضی از این دخترها در باندها گرفتار میشوند و به جاهای دیگر فرستاده میشوند و بعضیهایشان هم گرفتار نیروی انتظامی میشوند.
گاهی اوقات هم تهاجم فرهنگی عامل فرار است. تهاجم فرهنگی که فقط از غرب به شرق نیست. همین تلویزیون که تصویرش در یک روستا پخش میشود، دختر روستایی را به این فکر میاندازد که حالا چه خبر است در تهران! باید بلند شوم و بروم تهران! و واقعا این اتفاق میافتد و بچهها خیلی آسیب میبینند.
بعضی شیوههای تربیتی خانوادهها هم روی فرار دختران تاثیر دارد. مثلا خانوادههایی که خیلی متعصب هستند و از روشهای استبدادی برای تربیت استفاده میکنند یا خانوادههایی که از بچههایشان غافلاند؛ نه اینکه آزادی بدهند چون آزادی دادن به بچهها خوب است اما غافل بودن نه. معمولا پدر و مادرهایی که خودشان مشکل دارند، اینطوریاند.
علت دیگر فرار در خیلی از شهرهای کشور، مسئله ازدواج و اجبار در آن است. ما مواردی داشتیم که اینها به دلیل جبری که در خانواده در مورد ازدواجشان وجود داشت، فرار کرده بودند.
چه تصوری از فرار دارند؟
دخترهایی که فرار میکنند، تصورشان از فرار، بهدست آوردن شرایط واقعا خوب است. اما این تصویر رؤیایی شاید فقط 24 ساعت طول بکشد! خیلی از این بچهها بعد از 24ساعت، فجایعی را تجربه کردهاند که درک کردناش خیلی سخت است؛مورد تجاوز قرار گرفتهاند، کتک خوردهاند، خانههایی که از ترس بهشان پناه میبرند و بعد آنجا آسیب میبینند... ولی واقعا اکثرشان دنبال یک زندگی خوباند و میخواهند محبت را تجربه کنند یا استقلال و خود بودن را؛ یعنی دنبال یک امید واهی هستند.
بخشی از تقصیرها هم گردن خود دخترهای فراری نیست؟
یک منحنی نرمالی وجود دارد که ما داریم در مورد فضای میانه آن حرف میزنیم. مثلا من اگر در طول کارم با 2000دختر فراری کار کردهام، 1993 نفرشان در این شرایطی هستند که گفتم. 7نفر هم هستند که جزو شرایط استثناییاند؛ یعنی خانواده خوبی دارند، شرایط اقتصادی مناسبی دارند ولی فرار کردهاند. در این موارد، احتمالا شرایط روانشناختی این دختر متعادل نبوده.
ولی الان به طور کلی دختر امروز دیگر شرایط زن40سال پیش را نمیپذیرد. طبیعی است که اگر جامعه همپای این تغییرات پیش نیاید، تعارض و شکاف ایجاد میشود و این تعارض و شکاف، جایی خودش را به عنوان یک پدیده و یک معضل اجتماعی نشان میدهد.
جبر موجود، آگاه شدن، فریب خوردن، زرق و برق و انتقال فرهنگی بدون اینکه زمینههای مناسبش به وجود بیاید، عوامل رخ دادن چنین معضلاتی هستند. من سال قبل روی دختران نوجوان یکی از مناطق روستایی اطراف تهران کار میکردم. کسانی که برای تفریح و برای اسکی آنجا میروند، زیاد هستند. این آدمها لباس پوشیدنشان، روابط بینشان و ... روی دختر روستایی تاثیرگذار است؛ یعنی بدون زمینهسازی فرهنگی آن دختر فقط دارد آن زرق و برق را میبیند و در کنارش، محدودیت خانواده را.
چه اتفاقی برایشان میافتد؟
اگر به بهزیستی بروند
حدود سال77 یا 78 بود که فرار دختران به عنوان یک معضل و بحران اجتماعی در جامعه مطرح شد و جامعه روی این مسئله حساس شد؛ در نتیجه، سازمان بهزیستی ستادی را ایجاد کرد . تعدادی از اینها که خانواده داشتند، بعد از مددکاریای که روی خانواده انجام میشد، به خانواده ارجاع میشدند و بقیه که نیاز به بازپروری داشتند، به مراکز مختلف فرستاده میشدند.
بعد از این برنامهها، سازمان بهزیستی به این نتیجه رسید که علاوه بر دختران و زنان فراری، خانمهایی هم هستند که نه مجرماند، نه معتادند، نه فراریاند، بلکه در خانههایشان هستند و در منزل دچار مشکل شدهاند. مثلا مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاند. برخلاف موارد قبلی که یا از طریق نیروی انتظامی به مراکز مددکاری معرفی میشدهاند و یا از طریق سازمان زندانها، این مورد خاص به صورت خودمعرف به مراکز مددکاری مراجعه میکند.
بنابراین مراکزی تاسیس شد به عنوان مراکز مداخله در بحرانهای اجتماعی یا اورژانس اجتماعی که کارش رسیدگی به زنان آسیبدیده اجتماعی بود. در تهران حوالی سال80 این مراکز در4 نقطه شهر تاسیس شد.
تبلیغات زیادی هم برای آن شد تا زنان و دخترانی که آسیبدیده اجتماعی هستند یا حتی دخترانی که از شهرستانها فرار کردهاند و به تهران آمدهاند، خودشان را به این مراکز معرفی کنند.در مراکز مداخله در بحران، یک تیم تخصصی هم تشکیل شد که سطح آسیبدیدگی و مرکزی را که باید به آن فرستاده شوند، تشخیص بدهد.
اگر به بهزیستی نروند
یک دختر فراری ابتدا مجرم نیست ولی دلایلی باعث میشود که او جرمی را انجام دهد. وقتی یک دختر فراری وارد جامعه میشود، چون جا و مکان ندارد، جذب خیلی چیزها میشود که اولین قدم در راه بزهکاری است. خیلی از این دخترها هستند که اصلا به بهزیستی نمیرسند. مثلا دختر فراریای که وارد باندهای فساد میشود، ممکن است حتی به شهرها و کشورهای دیگری قاچاق شود وحتی ممکن است بعد از مدتی،خودش وارد کار قاچاق مواد مخدر یا دختران شود.
چرا پسر فراری نداریم؟
در ایران نوع تعصب و دیدگاهی که در مورد دخترها وجود دارد، در مورد پسرها وجود ندارد. آسیبپذیری دخترها هم از پسرها خیلی بیشتر است. ممکن است خانوادهای که پسرشان به 18سالگی رسید، خودشان بخواهند که پسر مستقل باشد یا حتی به شهر دیگری برود و کار کند اما در خیلی از خانوادههای ما اگر دختر یک شب از خانه بیرون بماند، دیگر به هیچوجه نمیتواند به خانه برگردد؛ یعنی اصلا خانواده او را نمیپذیرد. مسئله دیگر، این است که خیلی از دخترها فرار میکنند چون آزادیشان خیلی کم و محدود است.
اما پسرها دلیلی ندارد که فرار کنند چون همان آزادی را دارند. حتی گاهی بعضی مادرها از اینکه پسرشان با چند دختر در ارتباط باشد، احساس افتخار هم میکنند! اما اگر پسری به دخترشان چپ نگاه کند یا لبخند بزند، فاجعه رخ داده. ما یک موردی داشتیم که متاسفانه از نظر هوشی هم در حد مرزی بود؛ دختر، چهره قشنگی داشت.
در محل یک پسری به او توجه میکرد. ارتباط یا چیز خاصی هم نبود، فقط توجه بود.بعد بین برادر این دختر و پسر دعوا و درگیری میشود. دختر که خیلی ترسیده بوده، از خانه فرار میکند و میخواسته به خانه خواهرش برود که نیروی انتظامی او را گرفته بود و آورده بود بهزیستی. فردای آن روز، برادر این دختر آمد و چون شناسنامه هم داشت، ما باید دختر را تحویلش میدادیم. فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟ برادر، دختر را برده بود در پارک لویزان دار زده بود. بابت چی؟ برای اینکه کسی در محل به او توجه کرده و یک شب هم خانه نبوده.
در این مراکز چه کاری برای دختران انجام میشود؟
قبل از هر چیز، مددکارها با دخترهای فراری مصاحبهای انجام میدهند تا معلوم شود هر کدام نیاز به چه کاری دارند. اگر قرار باشد دختر به خانواده برگردد، مددکارها روی خانوادههای آنها کار میکنند تا محیط خانواده برای برگشت دختر آماده شود. اما موردهایی هم هستند که نیاز به نگهداری طولانیمدت دارند.
مثلا کسانی که خانواده ندارند، پدر یا مادرشان معتاد است یا اینکه اگر دختر به خانواده برگردد، امکانش هست که دچار آسیب بشود. اینها را به مراکز بازپروری منتقل میکنیم. در مراکز بازپروری اول مصاحبههای تشخیصی انجام میشود. اگر نیاز به خدمات مشاورهای و روانشناسی باشد، کسانی هستند که این کار را انجام دهند. بعد برای دخترها کلاسهای آموزشی داریم.
بچهها بر اساس سطح استعدادها و تواناییهایی که دارند، حرفهای را یاد میگیرند. اگر هم در سن مدرسه رفتن باشند، به مدرسه فرستاده میشوند؛ چون خیلی از دخترهای فراری در سنین پایین هستند. این بچهها در حقیقت بقیه زندگیشان را در این مراکز ادامه میدهند تا جایی که یا ازدواج کنند یا شرایط خانواده برای برگشتن آنها آماده شود یا اینکه خودشان مستقل شوند. این فرایند پوشش سازمان بهزیستی برای زنان و دختران آسیبدیده اجتماعی است و همین مراکز در سطح مراکز استانها وجود دارد و شهرهای استان را هم پوشش میدهد.
چرا NGOها در زمینه دختران فراری فعال نیستند؟
کار کردن روی زنان و دختران آسیبدیده اجتماعی، کار خیلی سختی است. این کار نه بازدهی اقتصادی دارد و نه حتی آن احساس ارضاکنندهای که NGOها به دنبالش هستند. به همین خاطر، خیلی از گروهها در رابطه با نگهداری کودکان بیسرپرست یا کودکان خیابانی یا اینطور چیزها کار میکنند اما در این زمینه، جز فعالیت یک NGO به نام انجمن احیا، فعالیت زیادی وجود ندارد.
ضمن اینکه این مسئله آسیبهایی هم در پی داشته. مثلا من خبر دارم که متاسفانه در یکی از شهرهای حوالی پایتخت یک مرکز خصوصی که برای زنان و دختران فراری تاسیس شده بود، در همان مرکز آنها را به نحوی تحت آسیب قرار میداد و تبدیل شده بود به باندی که دختران و زنان را برای درآمدزایی حتی به جاهای دیگر میفرستادند.
البته من اطلاع دقیقی ندارم اما میدانم چنین مسئلهای وجود داشت. به خاطر همین اتفاقات، مسئولان به این نتیجه رسیدند که بهتر است یک سازمان به صورت متمرکز روی بحث زنان و دختران فراری کار کند و بهزیستی شد مسئولش. نوع کار، کار بسیار دشواری است؛ مثلا در کانون اصلاح و تربیت، بچهها در یک فضای بسته هستند و میشود روی آنها کنترل داشت اما در سازمان بهزیستی و در مددکاری، اصلا اینطوری نباید باشد.
دیدگاهی که در مددکاری وجود دارد، این است که باید با ایجاد یک رابطه مددکاری، مددجو را به جایی برسانیم که خودش یک زندگی سالم اجتماعی را بخواهد. من زمانی که سرپرست مرکز ارشاد بودم، بچهها را میفرستادم به مدرسه.
حتی میشد معلم به مرکز بیاید و درس بدهد اما من اعتقادی به این نداشتم. در حقیقت، میخواستیم بچهها در جامعه حضور داشته باشند و الگوهایشان را از جامعه بگیرند و ما فقط راهنمایی کنیم.